دفتر خاطرات من8


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستای مجازی خودم .از این به بعد آ پ های جدید رو تو قسمت Authors ببینیدآدمک رو کلیک کنید(بدون شرح رو حتما بخونید خیلی زیباست)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 138
بازدید کل : 67478
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

ادم برفی

*** **********

کــدموس مهســـآیے

#######################

کد متحرک سازی عنوان وب

-----------------------------------

کد کج شدن تصاوير

آمار مطالب

:: کل مطالب : 53
:: کل نظرات : 36

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 15
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 15
:: بازدید ماه : 138
:: بازدید سال : 710
:: بازدید کلی : 67478

RSS

Powered By
loxblog.Com

دفتر خاطرات من8
19 / 9 ساعت 19:50 | بازدید : 777 | نوشته ‌شده به دست آدمک | ( نظرات )

سلام سلام من اومدمممممممم خوبین؟؟؟ من که حسابی خوبم وای اگه بدونی دیشب چه خوابایی دیدم اینجوریمیشی وای نگوووووووووووو !!! خوب نمیگم که ترس داره چون میترسی. بگذریم .این هفته امتحان امارواحتمال مهندسی دارم امیدوارم نمره کامل رو بگیرم  فک کن تو این سر شلوغی که اصن وقت ندارم  وتمام وقتم با تدریس  ریاضی وکلاس های دانشگاه که تقریبا یک در میان برا امتحانا میرم و از طرفی کار شرکت باید بشینم با  نرم افزار SQL server پروژه دوستمو هم بنویسم اونم پروژه ای که یک ماه باید براش وقت بزاری تحلیلش کنی  براش سناریو بنویسی یا همون مقدمه بعد سناریو use caseبعد تمامی برنامه نویسی هاشو انجام بدی بعد با viseo -rashnal براش نمودار های مختلف er وsecoenceو..... طراحی کنی بعد نرمال سازی بعد............ اوف کلی وقت میخواد  حالا فکرکن همه ی کارای پروژرو باید در مدت پنج روز تمومش کنم نمیدونم این تنبل خانوم سر کلاس چیکار میکنه که یه تو این چهار ماه که کلاس میره هنوز یاد نگرفته  بگذریم  eeeee بازم رسیدیم به خاطره بزارین یه خاطره از همین کلاس که پارسال خودم هم میرفتم بگم .پارسال یه سری کلاس میرفتم برا برنامه نویسی بازبان sql server   البته همیشه طبق معمول دیر میرسیدم سر کلاس اما چون خوب برنامه مینوشتم و همه ی تایم کلاس داشتم برنامه مینوشتم erore هاشم برطرف میگردم برا بچه ها رفع اشکال میکردم  تاخیرام زیاد چشمگیر نبود  استاد همیشه میگفت خانم رضایی از جلسه دیگه تاخیر نداریما ولی جلسه بعدهم همین روند ادامه داشت فک کن هر وقت میرسیدم باصدای بلند میگفتم من اومدممممممممم استاد هم که دیگه عادت کرده بود خودشم همراه بچه ها  بله   دیگه خاطرات خوبی داشتم سر کلاس ولی یه روز که بازم طبق معمول دیر رسیدم آروم اروم مثل دزدا داشتم میرفتم سر کلاس که مسئول آموزشگاه نبینتم که یکدفعه........... تارسیدم دم کلاس چشمامو بستم رفتم داخل باصدای بلند گفتم من اومدممممممم یه دفعه در همان حالت شنیدم یه تعداد زیادی افراد باصدای بلند دارن میخندن ولی صدای بچه های کلاس نیست پس کی میتونه باشه تا چشامو باز کردم  وای کلی آقا پلیسه دیدم که دارن میخندن فک کلاس اون روز لغو شده بود ویهسری کلاس برا افراد نظامی برگزار شده بود ولی من خبر نداشتم به به چه شود اگه بدونی چقدر خجالت کشیدم هیچی دیگه با کمال شرمندگی سرمو انداختم پایین عین دختر بچه های تخس که کار بد کردن  خجالتزده شدن اومدم بیرون

 اینم برگ دیگری از خاطرات من




|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: